کجایــــــــــــــــــــــی ؟

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

کجایــــــــــــــــــــــی ؟

یک لعنتی‌ای هم پیدا شده که با صدای محزون سازش از زیر بالکن اتاقم رد شود

آن هم درست در تاریکی پنج‌شنبه شبی که لپ‌تاپ را گذاشته‌ام روی پا‌هایم

و می‌خواهم نوشتن را شروع کنم

صدای ماشین‌ها از دور با صدای ساز گره می‌خورد

صدای جیغ و داد شادی چند دختر و پسر از دور می‌آید و با‌‌ همان سرعت دور می‌شود

کجایی؟ دلش برای شادی‌ای عمیق لک زده است ، قلبم .

با یک خاکستری تیره لک شده است ، روحم .

خستگی‌ام توی هیچ لحافی در نمی‌رود . کجایی ؟

صدای خنده‌هایت زیر گوش‌هایم می‌نشیند

صدای خنده‌هایت از نمی‌دانم کجا ،

حجمهٔ تنهایی تمام وجودم را احاطه کرده است ، آتشی است لاکردار ، داغ

وقت آن نرسیده که عقرب درونم نیشش را در تنم فرو کند ؟

برای بریدن تمام بندهایی که دست و پا‌هایم را بسته است ،

چند تیغ تیز باید آماده کنم ؟

صدای محزون ساز قطع شده است و فکرهای خورنده قطع نمی‌شود

گفته بودم باران می‌بارد و پا‌هایم خستگی‌شان را توی خیابان‌های سربالایی 

توی اخم‌های عابر‌ها ، توی ترک‌های آسفالت این شرق لعنتی پهن می‌کند ؟

دیوار اتاقم تنگ‌تر می‌شود وقتی تو را کنارم نمی‌بینم ،

دورتر از آنی که باشی ،

دورتر از آنی که دیده شوم

دورتر از آنی که سهمی از دست‌هایت داشته باشم

من پرت‌ترین کنج زندگی را تصاحب کرده‌ام . نیستی اما .. کجایی؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |